علی باقریان | شهرآرانیوز، فیودور داستایفسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱)، علاوهبر نوشتن رمانهای بلند و کوتاه، گاهبهگاه، داستانهای کوتاه و بلندی هم مینوشت که برخی از آنها بسیار مشهور و محبوب شده اند؛ ازآنجملهاند «شبهای روشن» (۱۸۴۸) و «یک اتفاق مسخره» (۱۸۶۲). داستانهای داستایفسکی، علیرغم تفاوتهایی که با رمانهای او دارند، اغلب، مثل همانها نمایندۀ کاوشهای روانی هوشمندانهای هستند که باعث شدهاند به نویسندهشان لقب «جراح روح» بدهند. «نازنین» هم یکی از همین داستانهاست که داستایفسکی آن را ضمن سلسلهای از نوشتههای غیرداستانی منتشر کرد.
توضیح اینکه نویسندۀ روس، در سالهای بین نگارش دو رمان مشهور آخرش، یعنی در فاصلۀ بین خلق «شیاطین» / «جنزدگان» (۱۸۷۲) و «برادران کارامازوف» (۱۸۸۰)، یا بهعبارت دقیقتر از ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱، سالی که جهان را ترک کرد، مشغول نگارش و انتشار نوشتههایی بود که بعدها یکجا، تحتعنوان «دفتر یادداشت روزانۀ یک نویسنده»، هم چاپ و منتشر شدند. داستانهایی مثل «بوبوک» (۱۸۷۳) و «ماریِ دهقان» (۱۸۷۶) و «رؤیای آدم مضحک» (۱۸۷۷) و همین «نازنین» (۱۸۷۶) از همین نوشتهها هستند. داستان اخیر را داستایفسکی در نوامبر ۱۸۷۶ نشر داد. نویسندۀ روس به «نازنین» زیرعنوان «داستانی خیالی» داده است، اما در آفرینش آن به ماجرای یک خودکشی در آوریل همان سال، هفت ماه پیشتر، نظر داشته است.
«نازنین» داستان زندگی مشترک کمدوام یک مرد ۴۰ساله و یک دختر ۱۶ساله است، یک مرد امانتفروش تکوتنها و یک دختر یتیم که ناچار با عمههایش زندگی میکرده است. راوی ماجرا همین مرد است که انگاری دارد آن را بهسرعت و با حداکثر جزئیاتی که گاهوبیگاه بهیاد میآورد پیش خودش و گاهی در حضور چند نفر دیگر مرور میکند؛ برای همین هم هست که مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد، توضیح و توجیه را در هم میآمیزد، طفره میرود، متعرض نکات معترضه میشود. مجموع این مسائل بهاضافۀ اینکه مرد، خودش، هم نقش مهمی در ماجرا دارد روایت او را غریب و مشکوک مینمایاند. شاید ازهمینرو بوده باشد که داستایفسکی ترک عادت کرده و خودش هم یک مقدمۀ توضیحی کوتاه بر «نازنین» نوشته است.
باری، بنابه گفتۀ مرد، او و دختر، که این اواخر مشتری امانتفروشی شده بوده است، ظاهراً، کاملاً حسابشده و معاملهگرانه با هم پیمان زناشویی میبندند، اما، بعد از گذشت ایام معدود خوشیهای معمول محدود، کمکمک از یکدیگر کناره میگیرند و دور میافتند، چندانکه میشود گفت صرفاً بهاسمْ زنوشوهرند. بااینهمه، اتفاقی میافتد که باز آنها را به هم نزدیک میگرداند و گویی به سعادت میرساند، ولی .... عجالتاً، خودتان بخشهایی از داستان را بخوانید:
«رکوراست و بیرحمانه (بهخصوص تأکید دارم که کارم بیرحمانه بود) در دو کلمه برایش خلاصه کردم که بزرگواری جوانی خیلی جذاب و دلفریب است، اما به یک جو نمیارزد. حالا چرا نمیارزد؟ چون ارزان بهدست آمده، برای بهدستآوردنش تجربهای کسب نشده؛ اینطور بگویم که از مظاهر اولیۀ زندگی است. بگذار سختی بکشی؛ آن وقت بزرگواریات را میبینم! بزرگواریای که حاصل تجربه نیست ارزان است و، حتی اگر جانت را هم در راهش قربانی کنی، باز هم ارزشی ندارد، چون فقط از سر جوشش جوانی و سرریز نیرو و انرژی است، از روی اشتیاق شدید به زیبایی! حالا بیایید عمل بزرگوارانهای را در نظر بگیرید که دشوار است، بیسروصدا و بیزرقوبرق، تعریفش به گوش کسی نمیرسد، با بهتان و تهمت همراه است، فداکاری زیادی میطلبد و ذرهای خوشنامی در پی ندارد و باعث میشود شما -که در خوبی همتا ندارید- در نظر دیگران پستترین بشر روی زمین جلوه کنید، آن هم در شرایطی که از همه شریفترید. حالا حاضرید چنین کاری را انجام بدهید؟! نه؛ معلوم است که حاضر نیستید! اما من در تمام طول زندگیام بار چنین کاری را بهدوش کشیدهام و انجامش دادهام. اولش با من بحث کرد، چه جور هم! اما بعد سکوت را برگزید و دیگر چیزی نگفت.»
از داستان بلند «نازنین» چند ترجمۀ فارسی در دست داریم که تازهترینِ آنها کار یلدا بیدختینژاد است. این برگردان را نشر «چشمه» همین تابستان در مجموعۀ «برج بابل» در ۹۵ صفحه با قیمت ۴۲ هزار تومان چاپ و منتشر کرده است.